ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
ای درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای؟
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیدهای؟
گر من بمیرم در غمت خونم بتا بر گردنت
فردا بگیرد دامنت از من چرا رنجیدهای؟
ما سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیدهای؟
جلال
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مرتضی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
MEHRAN
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟