یلدای من یلدا نبود
شبی بود که باز در فراغ تو اشک ریختم وتو نبودی که نوازشم کنی و با آرامش عمیق چشمانت آرامم کنی شبی بود که آهسته آهسته بی صدا آب میشدم وتمام وجودم تو را طلب می کردو تو نبودی که با آغوش گرمت وجود تشنه ام را سیراب کنی......
شبی بود که مهتاب بود و من هرچه به ماه نگاه می کردم تا ذره ای از وجودت را به تماشا بنشینم دیدم که ماه ذره ای از زیباییت را هم ندارد .......
شبی بود که باران می بارید و من می خواستم چترم را تو بگیری وبا هم شانه به شانه برویم زیر غرش آسمان تو تکیه گاهم باشی و تو نبودی ...
نبودی ......
آری نبودی که من خودم را در آغوش گرمت حس کنم وا لفبای عشقت را با گوش جانم احساس کنم....
و لالاییت را بشنوم......
اما یلدایی که کنارم بودی کوتاه ترین شب سالم بود.....
سلام دوستان من تازگی ها به این جمع پیوستم
امیدوارم که خدا سرنوشت هممون رو بخوبی رقم بزنه
توی این شبای قدر بیاین همدیگر و دعا کنیم
خدا دعاها رو در حق همدیگه مستجاب میکنه
یادمون باشه که از خدا هیچ وقت کم نخوایم
چون خدا دریای رحمت و بخششه
بخصوص توی این ماه که دیگه ...
و باز به خصوص توی این شبا که دیگه هیچ...
خداجون خیلی دوست دارم دعا می کنم این شب ها تنها دعامون خواستن خودت باشه خدا جونم....