این اتفاق تاسف بار در محله ی جردن رخ داده
مادر دختر 10 ساله از خانه بیرون میرود برای خریدبعد از 10 دقیقه دختر درب
خانه ی همسایه را میزند پسری 22 ساله به اسمه مهران
در رو باز میکنه با روی خوشی با الناز صحبت میکند الناز میگوید
من تنهام میشه بیایید خانه ی ما زیر غذا رو کم کنید تا مادرم برسه من از گاز
میترسم وگرنه خودم این کار انجام میدادم،مهران که متعجب شده بود به
خانه ی دختر 10 ساله(الناز) میرود،وقتی مهران وارد میشود میبیند گاز
روشنه زیره گاز رو کم میکنه بعد الناز برای مهران یک لیوان شربت میاره
داخل شربت داروی بیهوشی ریخته بود،مهران با خوردنه شربت به خوابی
عمیق فرو میرود در همین لحظه الناز داد میزنه :
.
.
.
.
.
.
.
پیمان بیا یه نفر سر کار رفته. همه ی این متن رو خونده و باورش شده!!!!
خيلي با اينايي حال ميكنم كه تا همچين موضوعاتي ميبينن سريع روش كليك ميكنن
نظر يادتون نره
يك اتفاق وحشتناك!
ديروز داشتم بازي ميكردم كه يه دفعه ديدم آلتم از جا كنده شد...!
خيلي ترسيده بودم ؛ دست و پام رو گم كرده بودم ؛ واقعا دردناك بود...
آخه بدون آلت چيكار ميتونستم بكنم؟؟!
هركاري از دستم بر ميومد انجام دادم كه يه طوري بچسبونمش سرجاش؛ ولي نشد!!
گيج شده بودم ؛ همينطور كه داشتم بهش ور ميرفتم ؛ يهو با ديدن چيزي شگفت زده شدم!
يه آلت ديگه!!
ديدم يه آلت ديگه دارم!!
خيلي خوشحال شدم و خدا رو شكر كردم كه معمولا روي كيبورد دوتا آلت نصب ميكنن!!!!!
دانشجو................ بازم دانشجو................... کلا دانش رو فقط میجویم.............
negar
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ناصر
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
شعله
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟