.یه بنده خدایی تعریف میکرد: یه چند سال پیش باغ وحش زدیم تو شهرمون قیمت بلیط زدیم 500ت کسی نیومد. کردیمش300ت کسی نیومد. 100ت بازم کسی نیومد. مجانی کردیم همه اومدن تو باغ وحش. در رو قفل کردیم قفس شیر و باز کردم. صدا زدم خروجی 5000تومن و اینگونه انتقام گرفتیم از مردم شهرمون )) .
مصاحبه براي استخدام
مصاحبه کننده :
در هواپيمائي ۱۰۰ عدد آجر داريم، ۱ عدد آنها را از هواپيما به بيرون پرتاب ميکنيم. الان چند عدد آجر داريم ؟
متقاضي : ۱۰۰ عدد !
مصاحبه کننده :
سه مرحله قرار دادن يک فيل داخل يخچال را شرح دهيد.
متقاضي :
مرحله اول: در يخچالو باز ميکنيم – مرحله دوم: فيلو ميذاريم تو يخچال – مرحله سوم: در يخچالو ميبنديم !!
مصاحبه کننده :
حالا چهار مرحله قرار دادن يک گوزن در يخچال را توضيح دهيد !
متقاضي :
مرحله اول: در يخچالو باز ميکنيم – مرحله دوم: فيلو از تو يخچال در مياريم
مرحله سوم: گوزنو ميذاريم تو يخچال – مرحله چهارم: در يخچالو ميبنديم !!
مصاحبه کننده :
شير واسه تولدش مهموني گرفته، همه حيوونا هستن جز يکي. اون کيه ؟
متقاضي :
گوزنه که تو يخچاله !!
مصاحبه کننده :
چگونه يک پيرزن از يک برکه پر از سوسمار رد ميشود ؟
متقاضي :
خيلي راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شير !!
مصاحبه کننده :
سوال آخر. اون پيرزن کشته شد، چرا ؟
متقاضي : امممممممم، نميدونم، غرق شد ؟
مصاحبه کننده :
نه، اون يه دونه آجري که از هواپيما انداختي پائين خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدين، نفر بعدي لطفا