آذر یادش رفته که پاییز است!
نمی بارد،فقط یخ میزند!
به گمانم کسی به طرز فجیعی
تنهایش گذاشته!
وگرنه اینگونه ماتش نمی برد!
#مريم_قهرمانلو
آذر یادش رفته که پاییز است!
نمی بارد،فقط یخ میزند!
به گمانم کسی به طرز فجیعی
تنهایش گذاشته!
وگرنه اینگونه ماتش نمی برد!
#مريم_قهرمانلو
گفتم :\" همیشه فکر می کردم آدم ها می توانند در خیال هم، عاشق هم بشوند بدون آن که حتی یک بار دست یکدیگر را لمس کنند...ولی بعد همه چیز ذره ذره عوض شد. تازه فهمیدم که یک زنم. یواش یواش حواسم درگیر شد. به دیدنش عادت کردم. باید او را در کنارم حس می کردم. صدایش را می شنیدم. باید هر بار مطمئن می شدم که او هم به همین شدت مرا می بیند و احساسم می کند. حالا فکر میکنم دروغ است. نمی شود فقط توی ذهن عاشق یک نفر شد. اگر بشود خیالات است...ای کاش می شد با خیال یک نفر زندگی کرد ولی امکان ندارد. فکر می کردم آدم ها همان طور که آمده اند، می روند. نمی دانستم که نمی روند. می مانند. ردشان می ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند.\"
گاهی ادای رفتن در می آوری
فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و پایت نای رفتن
و دلت قصد کندن ندارد.
ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی از آستین درآید
و دودستی بازویت را بچسبد.
چشمی اشک آلود زل بزند توی چشمانت
و بگوید بمان !
و تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...
گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و وای از وقتی که نباشد کسی ...
لا چمدان خالی و پای بی اراده و دل جامانده
کجا میشود رفت؟ کجا..؟
#هستی_دارایی