مانده ام تا چه کنم اینهمه تنهایی را یا تو بی من چه کنی آنهمه زیبایی را کاش میشد که زمان را به عقب برگرداند قدر ده سال نـوک عقربه ها را چرخاند تا تو از نو بنشینی سر میزی با من و تعارف که خودت چای بریزی یا من! چای یا قهوه؟ مهم نیست،مهم ،بودن بود پلک در پلک، نگاه از تو و آه از من بود
عشق آن لحظه ای نبود که یکدیگر را میان آن همه هجوم بی عشقی یافتیم... عشق آن لحظه ای نیست که در آغوش کشیدیم... خوبِ من عشق حتی آنی نبود که بوسیدیم... عشقِ راهِ دورم؛ عشق آن لحظه ایست که یکدیگر را میان این همه فراموشی گم نکنیم.....
ramin
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مینا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ramin
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟