پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟ سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده !!! چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان...
فداکاری پلیس عراقی برای زائران اباعبدالله (ع)
یکی از نیروهای عضو پلیس عراق با بغل کردن عامل انتحاری در یکی از شهرهای این کشور مانع افزایش آمار شهدای زائران کربلا در آستانه اربعین حسینی شد.
به گزارش خبر رادیو معارف، \" ایوب خلف \" هنگامی که متوجه شد یک عامل انتحاری آماده انفجار خود در جمع کثیری از زائران کربلا شده است ، او را در آغوش گرفت و بر اثر انفجار به شهادت رسید.
یک مسئول پلیس عراق در این خصوص اعلام کرد فردی انتحاری قصد داشت خود را در شهرک الخالص در 20 کیلومتری شمال بعقوبه در نزدیکی تجمع زائرانی که در حال حرکت به کربلا بودند منفجر کند؛ اما با اقدام شجاعانه ایوب خلف پلیس عراقی مواجه شد.
ایوب خلف 34 ساله مسئول حمایت از کاروان زائران حسینی(ع) بود که از دیالی عازم کربلا هستند و به منظور کاستن از تلفات انسانی زائران عامل انتحاری را قبل از اینکه خود را منفجر کند در آغوش گرفت و هردو با یکدیگر منفجر شدند.
وزارت کشور عراق در واکنش به این اقدام فداکارانه پلیس عراقی با صدور بیانیه ای اعلام کرد: یکی از پرسنل فداکار پلیس پس از اینکه به عامل انتحاری مشکوک شد به سوی وی رفت و با در آغوش گرفتن وی این تروریست را وادار به منفجر کردن کمربند انفجاری اش کرد و ایوب خلف این پلیس فداکار و پدر دو کودک شش و 9 ساله نیز به شهادت رسید.
روحش شاد و قرین رحمت الهی.
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد |||||| آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است |||||| موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس |||||| غیر از خدای عزوجل خونبها نشد
در خلقتش زمین و مکان های محترم |||||| بسیار آفرید ، ولی کربلا نشد
گرچه هزار سال تو را گریه کرده اند |||||| یک گوشه از حقوق لبِ تو ادا نشد
ما گندم رسیده ی شهرِ ری توایم |||||| شکر خدا که نان تو از ما جدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم |||||| حالا که کربلای تو روزی ما نشد
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود ||||||| در حیرتم چگونه قدِ نیزه تا نشد
مصطفی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟