شبیه برگ پاییزی . . . پس از تو قسمت بادم
خداحافظ . . . ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ . . . و این یعنی در اندوه تو می میرم . . .
دراین تنهایی مطلق . . . که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد . . .
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد . . .
چگونه بگذرم از عشق از این دلبستگی هایم ؟؟؟
چگونه میروی بااینکه میدانی چه تنهایم ؟؟؟
خداحافظ . . . بدون تو گمان کردی که می مانم !!!
خداحافظ . . . بدون من یقین دارم که می مانی !!!
یک روز من سکوت خواهم کرد !
تو آن روز ،
برای اولین بار ،
مفهوم \"دیر شدن \" را خواهی فهمید ...
من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....
می خواهم با تو سخن بگویم....
می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...
می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...
شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...
و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...
پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟
پرسید:به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم
\"بخاطر تو\" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده
هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد \"به خاطر تو\" با یک بغض غمگین گفتم به
خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک
است تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده
کمِِِـــــــــــی تـــــ نــ هـــآ