عشق بدل ماند و تاریخ ندارد سبز شود بار دهد گرچه نبارد عشق من و تو به ابد در دل ما هست این گره بسته یکی در دل ما بست او که بود خالق هم عشق و همه بار او خودش هم میکند از عشق نگهدار شکر خدا شادی و از شادی تو شاد تا به ابد ای گل من خدا ز تو باد
«معجزه» در نگاه پر از موجم، در نفس آرامم، در خیالم که پر از یاد توست، به تو می اندیشم. نه سالی، نه فصلی، نه ماهی، لیک یک نفس بیشتر می ماندی؛ ای کاش! اما تو نشانه بودی، تو معجزه بودی، که یعنی امید وجود دارد. که یعنی عشق وجود دارد. «هیچ»