انعطافی ساده در طرحی هنرمندانه ای...
مثل فنجان کمر باریک قهوه خانه ای
با همه شیرین زبانی های من تلخی و تلخ
چایی و با قند پهلوی خودت بیگانه ای
چهره ات در هاله ای از دود شطرنجی شده
روی قلیان مات مانده هیبت شاهانه ای
ناز انگشتم به لطف لمس تو نورانی است
مثل اینکه دست بردم در پر پروانه ای
کوه خم میشد اگر جای تو بود آنسان که تو
صاحب همچین سری سنگین به روی شانه ای
کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره نیست
تا تو پشت این جنایت های بی رحمانه ای
عشق پیدا کردن سنگی ست در اعماق چاه
آنچه با یک مشت عاقل می کند دیوانه ای
ℳ
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟