در مکّه دیدم خدا چند سالی ست که از شهر ِ مکّه رفته ... و انسانها به دور ِ خویش میگردند! در مکّه دیدم هیچ انسانی به فکر ِ فقـــیر ِ دوره گرد نیست! دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان ِ خویش را بـــزُداید غافل از اینکه آن دوره گرد، خود ِ خدا بود! در مکّه دیدم، خدا نیست! و چقدر باید دوباره راه ِ طولانی را طی کنم و درهمان نماز ساده ی خویش، تصور ِ خدا را در کمک به مردم جستجو کنم آری ... شاد کردن ِ دل ِ مردم ، همانا برتر از رفتن به مکّه ایست که خدایی در آن نیست ...! حسین پناهی