پیش 8 سال - ترجمه

در پشت چارچرخه فرسوده ای / كسی
خطی نوشته بود:
\"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!\"...

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
\"نگرد! نیست\"
سزاوار مرد نیست...

پسند

در پی هر گریه



من، بر این ابری كه این سان سوگوار

اشك بارد زار زار

دل نمی‌سوزانم ای یاران، كه فردا بی‌گمان

در پی این گریه می‌خندد بهار.

ارغوان می‌رقصد، از شوق گل‌افشانی

نسترن می‌تابد و باغ است نورانی

بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست

گریه كن! ای ابر پربار زمستانی

گریه كن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!

گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده‌ای‌ست

این سخن بیهوده نیست

زندگی مجموعه‌ای از اشك و لبخند است

خنده شیرین فروردین

بازتاب گریه پربار اسفند است.

ای زمستان! ای بهار

بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:

گریه امروز ما هم، ارغوان خنده می‌آرد به بار

پسند

آهنگ پرواز با خورشید از شهریار





http://dl.javan2music.com/1394/Farvardin/2/Shahryar-Parvaz-Ba-Khorshid-%5b320%5d.mp3

بگذار که بر شاخه ی این صبح دل آویز

بنشینمو از عشق سرودی بسرایم

آنگاه به صدشوق چو مرغان سبکبال

پر گیرم از این بام و بسوی تو بیایم

خورشید از آن دور از آن قله ی پُر برق

آغوش کند باز همه مهر همه ناز

سیمرغ طلایی پروبالی ست که چون من

از لانه برون آمده دارد سر پرواز

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست

پرواز به آنجا که سرود است و سرورست

آنجا که سراپای تو در روشنی صبح

رویای شرابی ست که در جام بلور است

آنجا که سحر گونه گلگون تو در خواب

از بوسه خورشید چو برگ گل ناز است

آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد

چشمم به تماشا و تمنای تو باز است

من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است

راه دل خود را ، نتوانم که نپویم

هر صبح در آیینه جادویی خورشید

چون می نگرم او همه من من همه اویم

ما هردو در این صبح طربناک بهاری

از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم

ما هر دو در آغوش پر از مهر طبیعت

با دیده جان محو تماشای بهاریم


#ترانه_سرا: #فریدون_مشیری

پسند

از دل افروز ترين روز جهان
خاطره اي با من هست
به شما ارزاني:

سحري بود و هنوز
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود

مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم:هاي!
بسراي اي دل شيدا، بسراي
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي!

آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم
روح درجسم جهان ريخته اند
شور و شوق تو برانگيخته اند
تو هم اي مرغك تنها، بسراي

همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ...

من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم!

در افق، پشت سرا پرده نور
باغ هاي گل سرخ
شاخه گسترده به مهر
غنچه آورده به ناز
دم به دم از نفس باد سحر
غنچه ها مي شد باز

غنچه ها مي رسد باز
باغ هاي گل سرخ
باغ هاي گل سرخ
يك گل سرخ درشت از دل دريا برخاست
چون گل افشاني لبخند تو،
در لحظه شيرين شكفتن
خورشيد..
چه فروغي به جهان مي بخشيد
چه شكوهي..
همه عالم به تماشا برخاست

من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي گشتم

دو كبوتر در اوج
بال در بال گذر مي كردند

دو صنوبر در باغ
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلي مي خواندند
مرغ دريائي، با جفت خود از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور...

چمن خاطر من نيز ز جان مايه عشق
در سرا پرده دل
غنچه اي مي پرورد،
هديه اي مي آورد
برگ هايش كم كم باز شدند
برگ ها باز شدند:
ـ يافتم يافتم آن نكته كه مي خواستمش
با شكوفائي خورشيد و
گل افشاني لبخند تو
آراستمش
تار و پودش را از خوبي و مهر
خوشتر از تافته ياس و سحربافته ام
دوستت دارم را
من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام

(ادامه:نظرات)

پسند

اگر ماه بودم...

image
پسند
درباره

این گروه درباره زندگینامه و شعر های شاعر توانمند معاصر فریدون مشیری می باشد....
همه می توانند عضو باشند.....