زمین خوردم...
شبی نبود که تا صبحدم قدم نزدم
پس از تو من مژهای تا سحر به هم نزدم
هنوز جوهره اشک من نخشکیده است
چرا که حرف دلم را به این قلم نزدم
هزار بار زمین خوردم و بلند شدم
هزار بار غرورم شکست و دم نزدم
اگرچه روزی من شعرهای آشفته است
ردیفِ قافیهها را ولی به هم نزدم
گلایههای دلم را نگفتهام به کسی
به شکوه حرفی از این رنج بیش و کم نزدم
دلیل گریه بیاختیار من این است:
که سرنوشت خودم را خودم رقم نزدم
نه دوست دارم موهامو رنگ کنم
نه تا 12 شب بیرون باشم
نه خودمو تو آرایش خفه کنم!
رنگ موهام به اندازه ی کافی خاص هس!
مهم نیس پشت سرم چی میگن چون اونایی رو که برام مهمن میشناسم!
بهم میگن مغرور چون اهل کارای خجالت آور نیستم!
هــــــــر کسی رو غرق محبت نمیکنم و به هـــــــر کی از راه رسید نمیگم:دوستت دارم!
همینم که هستم.عوض نمیشم!
برای من دختر بودن یعنی همین!
وگرنه جنس آشغال و ارزون تو بازار زیااااااد پیدا میشه!
مهربون.خندون.غرغرو.خوش خنده...باحال...من دوسدارم همیشه هرجاهستم حیووناهم باشن