شمس لنگرودی در یکی از معدود شعرهایش سرود:
عمر
استخوان شکستهی در گلو مانده بود
زیبا نبود زندگی، تو زیبا کردی
و من دیدم مرگ را
که بر نک پا به تاریکی میگریخت
موشی کور، ژنده
با تله موشی
دنبالش.
نمیفهمید رفقا!
تا به روشنی نفس کسی زندگی را از سر نگرفته باشید، نمیفهمید این شعر را.
Fateme
فاطمــــه* ◔◡◔
قلب عشق آشنامو پس بدین
Ellimina il commento
Sei sicuro di voler eliminare questo commento ?