دختر بچه ای از خواهرش پرسید مامان کجا رفته دختر پاسخ دادبهشت دختر که نمیدونست مادرش بر اثر بیماری مرده هروز از جلو یه کفش فروشی رد میشود وکفشی رو نگاه میکرد عیدنزدیک بود وپدر دو دختر که برای آنان نفری چهل دلار کنار گذاشته بود به آنها دادوبا دختر بچه که ده دلار برای خرید کفش کم داشت کیف وکفش کهنه خودرا به زحمت به ده دلار فروخت و با خواهر و پدرخود برای خرید کفش رفتن او آنان را مجبور کرد که به همراهش به اداره پست بیایند وقتی به آنجا رسیدند دختر گفت این کفش را برایم به بهشت پست کنید پدر و خواهر وپستچی تعجب کرده بودند پستچی پرسید برای چه کسی پست کنم دخترجواب داد واسه مادرم که بپوشه وقدم بزند اخه مادرم همیشه کف پایش تاول میزد