زنها گاهی تمامی دنیایشان را
میان چاردیـواری آغوش یک مرد جستجو می کنند
زنی که خنده ها و گریه هایش ;
ناز و بهانه هایش همهُ همه ;
تنها آغوش خالص ِ مردانه ات را می خواهد
که مبادا برای لحظه ای دست از مردانگی ات برداری !
زنها گاهی دلتنگی هایشان را بی صدا فریاد می زنند
که اگر دلتنگی هایشان درمان نشود ...
زندگی هرچقدر هم روزهای بهاری را به رخِ روزهایشان بکشد
باز هم انگار همه چیز برایشان بی روحُ بی رنگ است
خوش نباشد اگر دلشان ؛ خندههایشان هرچقدر هم گوش فلک را کر کند ؛
باز از دلشان تنها صدایِ بغضِ جامانده یِ در گلو می آید !
زنها کسی را می خواهند که درک شان کند که فهمیده شوند
همـدل و همدمی می خواهند که برایش بگویند:
" تو "
مردانه پایِ مرادنگی ات، پایِ من ِ زندگی ات بمان
" من "
همه ی زنانگی ام را پایِ تو، پای ِ دنیایمان خواهم داد ..!