تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند… وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند ! ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی ست… دل خوش سیری چند صبر کن سهراب… گفته بودی قایقی خواهی ساخت ! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم…
به مردان اینجانگاه مکن..اینان اسمشان مرد است من اگر خوردم زمین به نامردی همین مردان بود...زمین مرد بود که مرا بلند کرد..خودت را زمین بزن اما دست مردان اینجا را نگیر...