گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
سیمین بهبهانی
افشین سیزده
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
روشا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
افشین سیزده
بوسه از لعلِ لبِ یار بُوَد شیرین است
ورنه هر بوسه کجا؟ طعمِ لبِ یار دهد ؟
یونسی یونس
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟