دردتان درد خودنویسم بود
شعرهایم گواه خیسم بود
حس تیز سرنگ را دیدم
سینه و دست تنگ را دیدم
روز بر گرده ها عرق می شد
بچه ها خرج زر ورق می شد
مرگ شب ها سرنگ بر می داشت
روی بازوش نقطه چین می کاشت
جنس گرمای زن خیابان شد
چشم هایم جنوب تهران شد
جای ماندن نداشت این پیری
کفش بی زیر و رو زمین گیری!!
جدول از هر چه بود حل می کرد
ته هر جیب را بغل می کرد

پسند