پیش 7 سال - ترجمه


تا ماه شدی ، برکه شدم ، باتن تب دار
آیینه شدم ، محوشدی، تکه و تکرار

باید بنشینم ، بنوازم ، بنوازی
شهناز شوی ، ناز شوم با نفس تار

من پنجره را پلک زدم تا تو بیایی
شاید که دری باز شود در دل دیوار

ای دورترین بغض زمین ، مرز نفس گیر
نزدیک تر از من به خودم ...وعده ی دیدار

غوغای غریبی ست میان من و این آه
ما هر دو شکستیم در این حادثه بسیار

باید بروم سمت غروبی که تو رفتی
یک صبح به تو ختم نشد باز هم انگار

محبوب من ای شعر غزل خیز دل انگیز
ای دوست ترین دوست ترین دوست ترین یار

پسند