گر چه با بودن تو حال نیامد جگرم
ولی از رفتن تو چند برابر پکرم

پیش من نیستی ای نام تو بر پیشانی
در نبود تو من از حال خودم بی خبرم

زود برگرد که حال دلم اصلا خوش نیست
زود برگرد ، به تو از همه محتاج ترم

رفتن تو نفسم را به شمارش انداخت
من به ناز نفست از نفسم می گذرم

حال من دست خودش نیست خدا میداند
من در این شهر به دنبال دلم در به درم

کس نفهمید جنون دل من کار تو بود
کس ندانست که از عشق چه آمد به سرم !

رفتی و من به فریب خودم عادت کردم
نا امیدم مکن از خویش ، بیا منتظرم

شک ندارم که در این شعر تو بر میگردی
من به پایان خوش شعر خودم مينگرم!!

Beğen