پیش 8 سال - ترجمه

بخش 3
اونجایی بودیم ک مها به علی پیام داده بود ک فردا میاد تا باهاش حرف بزنه ولی اصلا خبری نشد و علی حالش بهم ریخت علی فک میکرد ک کار زهراستو اون میخواد حرصشو در بیاره واسه همین از دست اون عصبی بود ولی کار اون نبود اون واقعا خود مها بود بگذریم علی همزمان هم با مریمم دوست بود کم کم ارتباطشو با زهرا کمتر کرد ولی اون زهرا دیوانه وار علی رو دوست داشت علیم چون میدونست ک این دوستی فایده ای نداره نخواست بیشتر ادامش بده ولی از ی طرفیم زهرا رو هم دوست داشتو دلش واسش میسوخت ارتباط علی با مریم بیشتر رابطشون خیلی خوب شده بود همه چیزو هم میدونستنو باهم در دل میکردن بیرون میرفتن باهم تا ک مریم بعد چند مدت به علی گفت ک میخوام ارتباطمونو کمتر کنیم من دیگه موقع ازدواجمه نباس زیاد بهت وابسته باشم علی واقعا از دستش عصبانی شده بود چون خیلی بهش وابسته بود از صبح زود تا اخر شب باهم در ارتباط بودن دوستی علی و مریم هم تموم شد و علی داغون شده بود چون خیلی به مریم وابسته بودش حتی تونست تا حدی مها رو هم فراموش کنه بعد اینکه رفت علی تصمیم گرفت باز به سراغ زهرا بره ولی زهرا بهش گفت ک نامزد کرده و نمیتونه باهاش باشه زهرا واقعا علیو دوست داشت علی فکر کرد الکی میگه ولی با اصرارای زهرا دیگه بیخیالش شدو بهش کاری نداشت علی بعدش دیگه در به در دنبال مها بود یه سالی میشد ک مها رفته بود علی سعی کرد ک تو این مدت کاراشو درست کنه و اصلاح کنه خودشو تا خدا مهارو بهش ببخشه واسه همینم ک شده به هر قیمتی ک شده ی اطلاعاتی از مریمو زهرا پیدا کرد از طریق دوستاشون ی پسری اینجا با مریم دوست بود علی از طریق اون خواست امارو مریم در بیاره تا ازش حلالیت بطلبه ولی ی چیزیایی شنید ک داشت شاخ در میاورد تازه حالیش شد ک دست بالا دست زیاد

پسند