تو را از گیسوان رخشان خورشید خواستار شدم، از آن عشق بی مثال شیرین و فرهاد فزونتر خواستار شدم؛ اما حیف باد ان دل کوچکم که در تمنای دستان سبزت غرق در تلاطم غصه شد.نمی دانی این روزها باد صبا جای تو شانه به موهایم می زند.هان می دانم که دگر باید تنها در آغوش آسمان پر بکشم .تو کالبدی از گوشت و خون خواستاری اما من تو را با روح خواستارم .بر یاد بودت در دشت الماس ها بوسه خواهم زد.این متنی که خودم نوشتم تقدیم به همه امیدوارن
آرمان
حذف التعليق
هل أنت متاكد من حذف هذا التعليق ؟
paarsaa
nisti cheraaa
حذف التعليق
هل أنت متاكد من حذف هذا التعليق ؟