پیش 10 سال - ترجمه

یک یارو داشته از سر کار برمیگشته خونه ، یهو میبینه یک جمع عظیمی دارن تشییع جنازه میکنند ،

منتها یه جور عجیب غریبی . اول صف یک سری ملت دارن دو تا تابوت رو میبرن ،

بعد یک مَرد با سگش راه میره ،

بعد ازاون هم یک صف 500 متری از ملت دارن دنبالشون میکن .

یارو میره پیش جناب سگ دار ، میگه :

تسلیت عرض میکنم قربان ، خیلی شرمندم . میشه بگید جریان چیه ؟

مَرده میگه :

والله تابوت جلوییه خانممه ، پشتیش هم مادر خانومم ، هردوشون رو دیشب این سگم پاره پاره کرد !

مَرده ناراحت میشه ، همینجور شروع میکنه پشت سر مَرده راه رفتن ،

بعد از یک مدت برمیگرده میگه :

ببخشید من خیلی براتون متاسفم ،

میدونم الانم وقت پرسیدن اینجور سوالا نیست ،

ولی ممکنه من یک شب سگ شما رو قرض بگیرم ؟!

مَرده یک نگاهی بهش میکنه ، اشاره میکنه به 500 متر جمعیت پشت سر ، میگه : برو ته صف

پسند