11 jaren geleden - Vertalen

صدایم کن... صدایم کن مراازصدف های لبریزباران... صدایم کن مراازنهایت سبزشکفتن... صدایم کن مراازخلوت خاطرات چلچله ها... بگوپشت پروازکبوترهای عاشق چه رازی ست... بگوباکدامین نفس قادرخواهم بودباپرستوسفرکنم... آیاپرستوبامن پروازخواهدکرد؟ صدایم کن مراکه قلب تشنه ای دارم...مراآشناکن باگلی که این طرف کنارمن شکفت وآن طرف دور ازمن شکست... صدایم کن مراکه قلب نونهالی دارم... مراپل بزن تانسیم نوازش،تاجست وجوی آفتاب،تاسپیده دم،تاسجاده ی عشق،هنگام دعاونیایش نیمه شب،هنگام رازونیاز بایگانه ی عشق.. تورامیشناسم شبی عطرقدم تودرکویم پراکنده شد،من ازشعرپیراهنی که بربدنم بود بادست فانوس قلبم راربودم ودرکوچه عطرگزر توبود ودرکوچه بارش باران،چه زیباچترباران رابرسرنهادم،کسی درنگاهم پرتپش شدونفس زد وهمه شب لبریزازجست وجوی توبودم وهمه عمر لبریزاز جستجوی...تو...هستم!

Respect!