4 jaren geleden - Vertalen

نیاز دارم به یک جفت چشم تا مرا همانطور که هستم ببیند نه آنطور که خودش می‌خواهد.
نیاز دارم به پاهایی که
کنارم قدم بزنند تا آنجا که آرام بگیرم،
به دست‌هایی که جای پاک کردن اشک‌هایم دستم را بگیرد
و نگذارد اشک بریزم،
به صدایی که اسمم را بخواند و در کلامش نشانی از رفتن نباشد...
من نیاز دارم به آدمی که
رفتن را نشناسد و
در فرهنگ لغاتش
تنها، ماندن معنی شده باشد،
به کسی که جای زخم،
عشق بکارد در من و جای جملاتِ نصیحت وار کنارم دیوانگی کند
و هراس نداشته باشد از چشم‌های متعجبِ دیگران!
نیاز دارم کسی باشد متفاوت از تمام آدم‌های اطرافم...
کسی که با او
تمام سال‌های
نزیسته‌ی پیش از او را
جبران کنم...

image
Respect!