بسیار بودند شکارچیانی که کمانشان رابه سوی آهویم نشانه گرفتند.... به چشمان آهویم قسم خوردم که جانشان را میگیرم.... ولی حیف!!!! آهویم خودش دوست داشت که صید شود... از جوانیم گله دارم......
گفتم خدایا دلگیرم گفت :حتی از من گفتم خدایا دلم را ربودند گفت :بیش از من گفتم خدایا چقدر دوری گفت :تو یا من؟ گفتم خدایا تنها ترینم گفت :پس من گفتم خدایا دوستت دارم گفت :بیش از من؟
مجید ممبنی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟