آن خدایی که به قلبم غم داد....خود او باران داد....زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد...میشود ثانیه را جریان داد....من خدا را دارم...آن خدایی که به هنگام غمم میگرید...و به هنگام خوشی های دلم میخندد...شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست...من خدا را دارم... اوست هر قافیه و وزن و صدااوست جاری به دل ثانیه هاهمه بارانها، همه جریانها،همه تاب و تب دل،تپش ثانیه ها..پر از صحبت اوستبا دلم میخوانم...:من خدا رادارم...