این یکی از انشاهای کلاس چهارم دبستانه منه که پیداش کردم می خام بنویسم
به نام خدا
تا به حال دریاچه دیده اید و چه چیز هایی در مورد دریاچه میدانید؟
ما دریاچه نداریم ولی میدانیم دریاچه چه دریایی استمثلن دره خانه ی ما
چاله است و هر وخت باران اینجا
میادفرداش که بابام به سرکار میخاهد برود با پا به چاله می افتد و شلوارش
کثیف میشود .
به خانه میاد و شلوار خودش رو در میاره و یک شلوار دیگر می پوشد .
اما جلوی ما شلوار ش را در نمیاره .
میره تو اتاق .
من خودم هم هر وخت می خاهم شلوارم را در بیارم به اتاق میام.
چون محمد عاغا بابای سعید و وحید توی هیئت گفت که خوب نیست مرد ها
و دخدر ها لباس هایشان را
جلوی هم در بیارند .
اما من خیلی دیده ام که مادرم و بابام پیش من لباس هایشان را در میارن.
این هفته پنج شمبه در هیئت به محمد عاغا بابای سعید و وحید میگم که به
اونا بگوید که این کار را نکنند.
محمد عاغا بابای سعید و وحید یک بار سعید را توی کوچه زد و ما دلمان
خیلی سوخت اما شاید زورش به
بابای من نرسد .
اما من هم به محمد عاغا بابای سعید و وحید کمک می کنم .
شما خیالتان راحت .
محمد عاغا مرده خوبی است او پارسال قلب درد گرفت و به بیمارستان رفت .
پدرم همیشه می گوید که محمد عاغا بابای سعید و وحید بچه ب ا ز است.
راست می گوید .
محمد عاغا بابای سعید و وحید همیشه با ما بازی می کند او خیلی مرده
خوبی است.
او یک بار من را سوار ماشین کرد و من را روی پای خودش نشاند و به من
رانندگی یاد داد .
تازه برایم بستنی خرید و من را خیلی بوس کرد .
او همه ی بچه های کوچه را بوس میکند و دوست دارد .....
و غیرهاین بود چیز هایی که ما از دریاچه می دانستیم
غضنفر ﺑﺎﺯﻧﺶ ﺭﻣﺰ کارای خاک بر سریشونو ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ " ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ
غضنفر ﻣﯿﺮﻩ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﻧﻨﺖ ﺑﮕﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺑﻮ ﺑﺪﻩ !
ﺯﻧﺶ ﺭﻣﺰﻭ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵﻣﯿﮕﻪ ﺑﮕﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ !
غضنفر ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺯﻧﺶ ﻧﻤﯿﺎﺩ !
ﯾﻬﻮ ﺯﻧﺶ ﺭﻣﺰﻭ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﺎﺩ،
ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﯿﺎﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺑﺮﺍﺕ !
غضنفر ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎ ﺩﺳﺖﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ ....
خوش تیپ
ℳ
Verwijder reactie
Weet je zeker dat je deze reactie wil verwijderen?