ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا
می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگ
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست!
کاش میشد روی هر رنگین کمان
می نوشتم "مهربان "با من بمان!!!
کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود
کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوشی نداشت
کاش می شد کاش های زندگی
تا شود در پشت قاب بندگی
کاش میشد کاش ها مهمان شوند
درمیان غصه ها پنهان شوند
کاش می شد آسمان غمگین نبود
رد پای کینه ها رنگین نبود...!!
: چه شوری می زند قلبم که شیرین می شوی هردم
تویی درمانگرم شبها ولی افزون کنی دردم
چه تکرار غم انگیزی ست از چشم تو افتادن
نمک پاشی نکن زخمم ، نکن محتاج نامردم
تو تعبیر تمام لحظه های ناب بارانی
و من در جوشش خورشید، مانند دمی سردم
سپهر سینه ات شایان پروازی دل انگیزست
دو بال عشق من باش و نکن از کوی خود طردم
تو شبگیری و شب تازی و من شب ناله ای شیدا
مدار عاشقی دور تو ، من دور تو می گردم
مهربون ودلسوز
سحر
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
سحر
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟