نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#سعدی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#سعدی
به بوسه های تبر ، زخمهای من کم نیست
خرابه های دل خسته ، کم تر از بم نیست
شبیه برگ خزانم که دل سپرده به باد
پر از هوای تو و بی قرارِ شبنم نیست
تو نیستی که بفهمی چقدر دلتنگم
گلایه های من از روزگار ، مبهم نیست
همین دقایق کوتاهِ دیدنت خوب است
نگو که فرصت دیدار ما فراهم نیست
چه مخفیانه برای تو اشک می ریزم
اگر چه شانه ی دیوار آه ، محرم نیست
بیا که زندگی ام درد می کند بی تو
چرا همیشه کسی را که دوست دارم نیست؟
Ali. Fatehi:
:
من بغض باران در دل تنگ كويرم
از ذهن تو دورم ولي امكان پذيرم
راه گريزي هرگز از عشقت ندارم
رودم كه افتادي چو دريا در مسيرم
پشت سكوتم حرفها دارم برايت
رو به سقوطم پيش تو گر سر به زيرم
نشکسته من را رفتنت , از هم گسسته
شیشه نبودم , نازک اما چون حریرم
بي تو هواي زندگي چون مرگ سرد است
قدرى در آغوشم بکش تا جان بگيرم