قبله ام روی دلبره
دلبری که دل می بره
مرغ قلب و دلم فقط
در هوای تو می پره
می خوام بیام حسین جان
دلم هواتو کرده
دلم هوای صحن
پر از صفاتو کرده
مست هوای کربلا گشتمو و دیوونه شدم
از عشق بین الحرمین واله و دیوونه شدم
غریب حسین
کربلا شد بهشت من
عشق مولا سرشت من
سگ کویش شدن بود
به خدا سرنوشت من
شیش گوشه ضریحت
قشنگترین حریمه
غلام سیاهت ارباب
خودش یه پا کریمه
مردن توی کربلا آرزوی دل منه
چون دیدن گنبد او خدایی منه
غریب حسین
السلام و علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
سلام میدم از اینجا
به سوی کربلایت
تویی که شاه مایی
جان جهان فدایت
کنار نهر علقمه مست گل یاس توام
هر کی می خواد هر چی بگم من سگ عباس توام
غریب حسین
زینب ای خالق دلم
ای که هستی تو حاصلم
ای که مهر تو حیدریست
گشته عشق تو قاتلم
فدای خاک پایت
تویی که اصل عشقی
وصی مرتضی و
شهنشه دمشقی
دلبر دلبرای ما نام عشق زینبه
ولی رقیه حسین دلبر عشق زینبه
غریب حسین
ن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» از اسحاق بن ابی حبیبه و او از ابوهریره روایت میكند كه گفت: گواهی میدهم كه همراه رسول خدا(ص) حركت میكردیم كه ناگهان رسول خدا(ص) صدای حسنین را شنید كه میگریستند و مادر ایشان هم همراه آنان بود، پیغمبر(ص) با سرعت به سوی آنها شتافت و پرسید: چرا این دو فرزندم میگریند؟ فاطمه پاسخ داد: از تشنگی. رسول خدا(ص) به سراغ مشك كهنهای كه با آب آن وضو میگرفت رفت. ولی آن روز آب بسیار كم بود و مردم هم به دنبال به دست آوردن آب بودند. رسول خدا(ص) فریاد زد: آیا كسی از شما آب همراه دارد؟ هیچ كس آبی به همراه نداشت. آن گاه رسول خدا(ص) خطاب به فاطمه فرمودند: یكی از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه یكی از آنها را از زیر چادرش بیرون آورد و پیامبر اكرم(ص) او را در حالی كه میگریست به سینه چسبانید و زبان مباركش را در میان دهان او فرو برد. او زبان مبارك رسول خدا(ص) را میمكید تا سیراب شد و از گریه باز ایستاد و همین رفتار را با فرزند دیگرش هم انجام داد.