ﮔﻔﺘﯽ: ﻏﺰﻝ ﺑﮕﻮ! ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟ ﻣﺠﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﻦ، ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰﻝ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺣﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﭘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻏﺰﻝ، ﻭﻟﯽ
ﮔﯿﺮﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﭘﺮ ﺯﺩﻧﻢ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﮔﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﻓﺎﻝ ﻧﯿﮏ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ
ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻭ ﻓﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﺗﻘﻮﯾﻢ ﭼﺎﺭﻓﺼﻞ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ
ﺁﻥ ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺳﺒﺰِِ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﭘﺮﺳﺶ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺎﻧﺪ
ﺣﺎﻝ ﺳﺆﺍﻝ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﮐﻮ؟
ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ ، ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﺷﻌﺎﺭﻱ
ﺷﻮﻕ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯﻱ ، ﺑﺎﻟﻬﺎﻱ ﺍﺳﺘﻌﺎﺭﻱ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻱ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﺭﺍ، ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﺎﻳﮕﺎﻧﻲ،ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻱ
ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ، ﭘﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ
ﺳﻘﻔﻬﺎﻱ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ، ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎﻱ ﺍﺟﺎﺭﻱ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺳﺮ ﺷﮑﺴﺘﻪ،ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﻲ ﭘﻴﻨﻪ ﺑﺴﺘﻪ
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻫﺎﻱ ﺑﺴﺘﻪ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻱ
ﺻﻨﺪﻟﻲ ﻫﺎﻱ ﺧﻤﻴﺪﻩ،ﻣﻴﺰﻫﺎﻱ ﺻﻒ ﮐﺸﻴﺪﻩ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻟﺐ ﭘﺮﻳﺪﻩ ، ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﻱ
ﻋﺼﺮ ﺟﺪﻭﻝ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﻟﻲ، ﭘﺎﺭﮎ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺣﻮﺍﻟﻲ
ﭘﺮﺳﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺧﻴﺎﻟﻲ، ﻧﻴﻤﮑﺖ ﻫﺎﻱ ﺧﻤﺎﺭﻱ
ﺭﻭ ﻧﻮﺷﺖ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﺍ،ﺭﻭﻱ ﻫﻢ ﺳﻨﺠﺎﻕ ﮐﺮﺩﻡ:
ﺷﻨﺒﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﭘﻨﺎﻫﻲ ، ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ،ﺑﺎ ﻏﺒﺎﺭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ
ﺧﺎﮎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺴﺖ ﺭﻭﺯﻱ ، ﺑﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﺭﻱ
ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺧﺎﻟﻲ ﻣﻦ، ﺻﻔﺤﻪ ﻱ ﺑﺎﺯ ﺣﻮﺍﺩﺙ
ﺩﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﺗﺴﻠﻴﺘﻬﺎ ، ﻧﺎﻣﻲ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻱ
ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ
از سکوتم می نويسم تا بدانی خسته ام
بی هوايت کنج پستوهای غم يخ بسته ام
بی تو بی تابی دراين برزخ به جانم خیمه زد
من هنوز اين بغض را از رفتنت نشکسته ام
با خيالت روزها را بی صدا سر می کنم
بی تو دارم بی کسی را تازه باور میکنم
از کلامم هرکسی شيدايی ام را خوانده است
ياد چشمانت مرا از هر نگاهی رانده است
کاش بودی تا بهارم غرق بی رنگی نبود
کاش در تقدير ما دوری ودلتنگی نبود...
گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت
غرق محال می شوم ، خام دوباره بودنت
چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم
باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم
حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم
در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم
کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام
خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام
روز میان خواب من باز غروب می شود
« اگر بیای از سفر آه چه خوب می شود »
مثل همیشه می روی باز تو از خیال من
باز تمام می شود آرزوی محال من
نقش تو پاک می شود باز ز خواب می پرم
حسرت دیدار تو را به کنج سینه می برم
سیدعلیرضا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
زهرا
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
akbar
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟