اگر چه زير قرارت زديّ و بد كردي...
تماس آخر من را اگر چه رد كردي...
اگر چه با دل تنگم شبي غريبه شدي
مرا درون خودت حبس تا ابد كردي...
چه اتفاق بزرگي چقدر فاجعه دار است
تمام هستي من را شبي لگد كردي...
اگر چه گريه نكردم...اگر چه گريه نكردي
مسير گريه ي من را اگر چه سد كردي...
اگر چه...نه...بيخيال..بگذريم...بانو جان
هنوز منتظرم تا به خانه برگردي....!!
یسنا فاضلی
Enrique
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟