از دست رفیقان چه بگویم گله ای نیست ، گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم ، هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست دیریست که از خانه خرابان جهانم ، بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست در حسرت دیدار تو آواره ترینم ، هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست