ماییم و هزار درد تازه...ماییم و قنوتِ دست خالی
ماییم و همین اطاق کهنه...با زلزله های احتمالی
بردار هلالِ داس ها را...از هیچ کسی شکایتی نیست
ما تکیه به کوهِ زخم داریم...از هیچ قماش حاجتی نیست
...
(2)
مثل یک پا به ماهِ نُه ماهه ام...که فقط تخت خواب می خوام
از تمام مسیر،دکترها...از شب ناگزیر،دکترها
کودکم مرده بود،دکترها...خودکشی خورده بود،دکترها
...
(3)
در حجله ی ابلیسم دیو است که می بارد...از بوسه به درگاهم
مردابِ عطش دارد این بستر نفرینی...من عشق نمی خواهم
گمشید جماعت تا،تابوت کج و کوله ام بر زمین باشد
من عشق نمی خواهم،یک جمله از این معنی،گفتیم و همین باشد
...
(4)
من هیچ جز آبرو ندارم...دلواپس آبروی من باش
از غلغله ی غبار برگرد...ای آینه ی چهارسویم
از حوزه ی عشق رو مگردان...ته مانده ی قلب را نگه دار
تو از سر حرف خویش بگذر...من می گذرم از آبرویم
...
(5)
کبیر هر تبر،بر،قد قامت صنوبر...تا سجده کرد خورشید،شمشیر دربیاور
صبحانه دست و پا کن...قوری پُر از قطام است
یک کوفه خون خزیده....در دوزخ سماور
...
(6)
می روم از تو دست بردارم...مدتی آدم خودم باشم
مرد قانون مرگ خواهم شد...کشور پرچم خودم باشم
...
(7)
مردم از دین خروج می کردند...تا تو سمت گناه می رفتی
شهر بی آبرو به هم می ریخت...در خیابان که راه می رفتی
...
(8)
سحر از قحط آویزان...زمین از ابر نازا دل برید آخر
زبان بسته،از این پس با عطش...وا کن لب افطارهایت را
...
(9)
هنوز از تو کمی دارم...میان گودی تختم
دعای دامنت این جاست...اگر خوشبخت خوشبختم
...
(1
تا بوده همین بوده...از کاسه ی هم خوردیم
در ما ابدی کردند...آیین چریدن را
هرچي خواستي بدوني بپرس
راحیل
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
shaparak
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟