ساز خود را کوک کن امشب پریشان خاطرم.......
زخمه بر جانم بزن تا پای جان هم حاضرم.......
نغمه غمناک تارت شور و حال دیگری است.......
فکر غم را هم نکن! در این موارد ماهرم!.......
باطنم دریای توفانی است با امواج بغض.......
گول چشمم را نخور بگذر تو هم از ظاهرم......
امشب از دیوانگی رنگ جنون دارد دلم.......
بین مجنون های عالم , گونه ای بس نادرم!
با همین ساز و همین ابیات جادو می کنم......
هرکه نشناسد مرا گوید که شاید ساحرم!
با زبان تارت اکنون صحبتی با من بکن.....
پاسخت را شعر می گویم کنارت شاعرم!
کارمان اخر به مستی می رسد از سوز عشق...
گرچه از خود بی خودم امشب پریشان خاطرم ؟؟
arsan_22
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟