محبوبِ من!
میداني؟!
زن بودن عجیب میچسبد؛
وقتي تو آنقدر در من ریشه دوانده ای
که دوست دارم تمامِ عمر را برایت زنانگي کنم و پا به پایت پیر شوم...
میخواهم برایت بنویسم:
دوستت دارم؛
به وقتِ خیس شدن هایمان زیر بارانِ تندِ اردیبهشت...
به زیبایي شکوفه های بهارنارنجِ باغِ پدربزرگ...
دوستت دارم؛
به وقتِ روزهای قرار کاري ات؛ وقتي عطرِ خوشِ تنت توی خانه میپیچد،
چنان غرق تو میشوم که
پیازِ سرِ اجاقم میسوزد و
پیراهنت چروک میماند...
دوستت دارم؛
به وقتِ عصرهایي که
کنار چايِ دارچینت عاشقانه هایم را میخوانم و تو واژه به واژه اش را قند چایيت میکني و سر میکشي...
دوستت دارم؛
آن شب هایي که درِ گوشم آرام لالایي عشق را زمزمه میکني و طعمِ شیرینش را به لب هایم میچشاني!
به تمامِ نمازهای صبحِ قضا شده ی فردایش...
تو چه میداني که من
دلم ضعف ميرود برایِ چندین سالِ
بعدمان
به وقت چهل سالگي...
برای عینکِ قابْ مشکيِ نزدیک بیني که میزني تا چشمانم را واضح تر بخواني.
برای تارهای سفید رنگِ روی شقیقه ها و چین های رو پیشانیت!
دوستت دارم؛
آنقدر که حتي گاهي فراموشم میشود تو نیستي و من تنها در خیالاتم با تو هروز عاشقانه هایم را زندگي میکنم...
محبوب من؛
برای نوشتن
تنها یک "تو" نیاز است
تا تمامِ صفحاتم پر شود از دوستت دارم هایي با سه نقطه...
پس نگاه کن؛
من مینویسم "تو"،
تو بخوان دوستت دارم...!
#منیره_بشیری
دلتنگی...
جمعه ها کمی سحرخیز تر است
کمی غمگین تر
و ناگوار تر از این نیست
که باید دوباره بنشینی و
تمامِ دردهایِ یک هفته ات را
یکجا بغل کنی
#اسماعیل_دلبری
Sam
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟