خدا اجازه ؟؟؟؟ ﭼﻘـﺪﺭ ﺳﺨـــــﺘھ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ... ﭼﻘـــﺪﺭ ﺳﺨـﺘﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﺖ ﺭﻭ ﻧﻔﻬﻤﻪ ... ﭼﻘــﺪﺭ ﺳﺨـﺘﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﻪ... ﭼﻘـﺪﺭ ﺳﺨـــــﺘﻪ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﯾﻪ ﺑﻐﺾ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺨﻨﺪﯼ... ﭼﻘـﺪﺭ ﺳﺨـــﺘﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺷﯽ، ﺍﻣﺎ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﺎﺕ ﺭﻭ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﮐﻨﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﺶ
_مبارک باشه!!
آرایشگر اولین قیچی رو به موهام زد
آروم گفتم((مرسی.))
گفت((موهات خیلی بلند و خوش رنگه.چرا میخای کوتاه کنی؟؟))
لبخندی زدم و گفتم((شستنش سخت بود الانم تابستونه هوا گرمه))
خندید و گفت((موهای یه دختر وقتی انقد بلند و خوشگل و خوش رنگ باشه...هرچقدم اذیتش کنه کوتاهش نمیکنه))
یکم مکث کرد و ادامه داد((من مامانت نیستم.میتونی به من بگی))بغض کردم...چشمام پره اشک شد...ولی غرورم نزاشت گریه کنم.
گفت((70درصده دخترایی که میان موهاشونو کوتاهه کوتاه کنن بغض میکنن
مثله تو.من میفهممت))از تو آینه نگاهی بهش انداختم...دقت نکرده بودم...دیر فهمیدم خودشم موهاش کوتاهه
ماشین مو رو روشن کرد.صداشو که شنیدم چشمامو بستم.یهو تمام خاطراتمون
از اول که بهم گفت عاشقت شدم تا آخر که بهم گفت دیگه حسی بهت ندارم اومد جلوی چشمم.بغضم داشت خفم میکرد.چشامو باز کردم.قرمزه قرمز بود.وقتی ماشینو خاموش کرد...چیزی که تو آینه میدیدم غیر قابل باور بود
من...منی که موهامو به هرچیزی و هرکسی ترجیح میدادم
منی که زندگیم به موهام بسته بود...حالا یکی دیگه شده بودم...وقتی داشتم میرفتم آرایشگره صدام کرد.برگشتم نگاش کردم که ببینم چیکارم داره؟
یک پلاستیک سیاه دستش بود گفت:موهاتو نمی خوای با خودت ببری؟پلاستیک سیاهو از دستش گرفتمو از ارایشگاه زدم بیرون
arsan_22
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟