دل به دریایی زدم ، موجش جوابم کرد و رفت
از بر معشوقه اش ، خار و خرابم کرد و رفت
مثل دریا بود و پهنای دلش بی حد و مرز
چون سرابی تشنه ی یک جرعه آبم کرد و رفت
می کشید او با خودش ، دستان لرزان دلم
لرزش دستم عذابش شد ، سوایم کرد و رفت
فصل گل بود و دلم در پیچش نیلوفران
موسم پاییزی اش ، همچون خزانم کرد و رفت
پاکی گفتار من چنگی به دنیایش نزد
لاجرم رفتم زکویش ، او نگاهم کرد و رفت
رنجشی دارم ز او در خاطرات سینه ام
حرف نا بخشوده اش ، نفرت به جانم کرد و رفت
تیشه زد کوه غرورم را ، به پایش خرده کرد
بی مروت چون پر کاهی ، هوایم کرد و رفت
ساده بودم ، پا نهادم در رهی بی انتها
شد رفیق نیمه ره ، با غم (رها) یم کرد و رفت

پسند