با تواَم عشق قسم خورده ي پنهاني ِمن
با تواَم بي خبر از حال و پريشاني ِ من

با تواَم لعنتيِ خالي از احساس بفهم
بي قرارت شده ام شاعره ي خاص بفهم

لعنتي خسته ام از دوري و بي تاب شدن
پاي دلگيرترين خاطره ها آب شدن

لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن
بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن

باورم كن كه به چشمان تو معتاد منم
پادشاهي كه به جنگ آمد و افتاد منم

قافيه باختم و شعر سرودم
به هر كس كه تو را بیند، حسودم

نفسم بندِ تو و درد مرا مي خواند
بعدِ تو حسرت دنیا به دلم مي ماند

تویی که خواندی این شعر مرا
خری گر لایک کنی پست مرا

پسند