خسته ام از آنچه نامش زندگیست
پس قشنگیهای دنیا مال کیست

خسته ام دلگیر ازین آشفته حال
ازتمام بودنم این شکل و حال

خسته ام از آنچه نامش سرنوشت
کاش میشد زندگی از سر نوشت

خسته ام از بخت و اقبال سیاه
روزگار این عمر من کرده تباه

خسته ام از هرچه که دلدادگیست
بی غرض از هرچه روی سادگیست

خسته ام بی طاقت از این بودنم
خسته ام حتی از این سرودنم

خسته ام سنگ صبورم کیست کیست؟
مهلت زنده بگورم نیست نیست

پسند