ای رفته کم‌ کم از دل و جان ، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستمديدگان بيا
قصد من از حيات، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بيا
چشم حسود کور، سخن با کسی مگو
از من نشان بپرس ولی بی نشان بيا
ايمان خلق و صبر مرا امتحان مکن
بی آنکه دلبری کني از اين و آن بيا
قلب مرا هنوز به يغما نبرده‌ای
ای راهزن دوباره به اين کاروان بيا

پسند