ای دل...برای آنکه نگیری چه میکنی
با روزگار دوری و دیری چه میکنی
بی اختیار بغض که می گیردت بگو
در خود شکست را نپذیری چه میکنی
بااین اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ
تو جای من...جز اینکه بمیری چه میکنی
ای عشق...ای قدیم ترین زخم روز گار
در گوشه ی دلم سر پیری چه میکنی
دست تو را دوباره بگیرم چه می شود
دست مرا دوباره بگیری چه میکنی
مهران
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
نازنین
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟