پیش 9 سال - ترجمه

هیچ چیز جای خالیت را برایم پر نکرد...
گفتم که شاید غمی دارم و روزگار برایم ملال آور شده است...
گفتم که شاید تنها باشم و این تنهایی مرا به ستوه آورده است...
به دنبال راهی بودم برای پر کردن تنهایی...
گاه حتی پیش می آمد که در جمع احساس تنهایی بهم دست میداد...
گاه برای تنهایی خود به دنبال جایگزین میگردیم..
در خیال خود فکر میکنیم و به سیگار پناه میبریم شاید مسکنی باشد بر الام دل...
در خیال خود فکر میکنیم و به مشروب پناه میبریم شاید که در مستی همه چیز یادم رود...
گاه با دوستان زیاد و رابطه های هوس آلود به دنبال تسکین درد تنهایی خود هستیم...
در همین خیال بودم و خسته از همه گناهان خویش چه آنها که انجام داده بودم و چه آنها که در خیالم خطور میکردند...
ناگه ند آمد \" الیس الله بکاف عبده\"
گفتم خدایا چرا تو برای من کافی هستی و هیچ چیز و هیچ کس جای خالی تو نتوانست پر کند...
با دلی سیاه و گناهانی بسیار به سوی رحمت تو امیدوارانه دست دراز میکنیم..
ای که خوبی های کم را قبول میکنی و گناهان بسیار را میبخشی...
چشم بپوشان بر پرونده اعمال ما و ما را ببخشای...
ندا آمد تو صدا بزن و مرا بخوان و جز من به کسی دل نبند خودت میبینی که دگر تنها نیستی و شوق دیدار من تو دیوانه خواهد کرد و باران اشکت مرحم دلتنگی بین من و توست...
گفتم خدایا مرحمی ده...
گفت حسین حسین حسین...
این را بگفت و آتش زد بر وجودم..
ای مرحم دل و ای نور خدا/آتش زدی وجود مرا
ما را رسان به کرب و بلای خویش/ما بازمانده ایم زکاروان پیش

پسند