صبح از خواب بيدار شدم از اتاق اومدم بيرون بلند داد زدم
صبح همگي بخيييييير
خواهرم: زهر مار وحشي چته
داداشم: بدبخت صبح نديده باز با کي قرار داري
مادرم: خدا مرگت بده بچه زهرم رفت.
بابام: اگه اين اين همه سالو صرف يه گوسفند ميکردم الان يه گله گوسفند داشتم......
عاشق ادبياتشونم.....
اين فيلم خارجياهمه اش الکيه بخدا
عسل احمدی
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟