دیری نکشید رفت و تنها ماندم
کنجی زده زانوی غم و جا ماندم
با قایق خویش رفت و شد از من دور
من هم نگران به سوی دریا ماندم
دستم نگرفت و رفت و من هم یک عمر
مجنون شده در حسرت لیلا ماندم
از کوچه گذشت و نزد از خانه دری
من با همه امید تنها ماندم
هر وعده که داد رفت و از یاد ببرد
با این همه پای عشق امّا ماندم
ali alavi
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
elinaaaz
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟