msi
پیش 9 سال - ترجمه

و آمدی که بریزی به هم جهانم را
به ناکجا بکشی پای ناتوانم را

مهم نبود که ویران شدم به خاطر تو
دلم خوش است که پس دادم امتحانم را

شروع کرده‌ام از این به بعد پیر شوم
به نیش عقربه‌ها می‌کشم زمانم را

به من مگیر که دیوانه‌ات شدم، هر چند
به باد می‌دهد این داغ، دودمانم را

و آمدی که به پایم بپیچی و بروی
و می‌روم که ببندم دل و دهانم را

کسی نخواست ببیند که دوستت دارم
که تو کنار زدی بهترین کسانم را

گذاشتند فقط دشمنان خونی من
به گور خود ببرم باور جوانم را

گذاشتند وصیت کنم که بعد از من
به گرگها بسپارند استخوانم را

چه سرنوشت غریبی: کسی مرا نشنید
که بی‌امان‌ِ چه داغی برید امانم را

حسین هدایتی

پسند