ساعت قبل توسط پیامکامشب سخن از جان جهان باید گفت / توصیف رسول انس و جان باید گفت / در شام ولادت دو قطب عالم / تبريك به صاحب الزمان باید گفت / ميلاد مبارك
نظر با موفقیت گزارش شد
ارسال با موفقیت به جدول زمانی شما اضافه شد!
شما به حد مجاز خود رسیده اید 50000 دوستان!
خطای اندازه پرونده: پرونده از حد مجاز (92 MB) فراتر رفته و قابل آپلود نیست.
بارگیری پرونده امکان پذیر نیست: این نوع فایل پشتیبانی نمی شود.
ما برخی از محتوای بزرگسالان را بر روی تصویری که بارگذاری کرده اید تشخیص داده ایم ، بنابراین روند بارگذاری شما را رد کرده ایم.
برای آپلود تصاویر ، فیلم ها و فایل های صوتی ، باید به اعضای حرفه ای ارتقا دهید. برای ارتقاء به مزایای بیشتر
مسعود درخشان
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
پروین
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مسعود درخشان
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ßáháréبہارھßáháré
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مسعود درخشان
مقصد مشخص بید ؟؟؟
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ßáháréبہارھßáháré
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مسعود درخشان
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ßáháréبہارھßáháré
خخخخ
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مسعود درخشان
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
مسعود درخشان
دلم برای حضور تو - الان - کنار دلتنگی هایم ، تنگ شد، دلم رها میخواهد . از
همان رها شدن های یک هویی از بند این دلتنگی و دل اشوبی...!!
جایت خالی است..خیلـــــــــــــــــــــی خالی.کاش بودی و خط می زدی
همه ی این دل آشوبی هایم را..
تمام نمی شود این دلتنگی و دلشوره و دلواپسی ِ لعنتی ... تمام نمی شود و دلم
انگار دارد آرام آرامم میمیرد. انقدر آرام که هیچ کس نمی بیند..
باز سر میزند تنهایی باز بیخوابی ها. ... من آدم این روزها نیستم ، کاش مثل دیگران
بودم می آمدم می نشستم و می گفتم و می خندیدم آن وقت بی آنکه دلم هوایی شود
می رفتم دور می شدم و غرق روزهایی می شدم که اصلا نبودی، آن وقت بود ونبودت
فرقی نمی کرد ،
اما دل خوش این لحظه های زندگی ام ، دل خوش همین دوست داشتن ها
... من با عشق می میرم و بی عشق هم می میرم، باید جایی باشم میان بی عشقی و
عشق ، شاید ندانی چه می گویم ... شاید ...
این روزها اصلا حال خودم را نمی دانم.بین مرز دوست داشتن و همیشه رفتن
مانده ام.
قول داده ام به دلم تو را فراموش کنم...خدایا جانم را گرفته این دلتنگی و دلواپسی ..... چرا یک کداممان تمام نمیشویم؟! من کجای ِ زندگی توام..؟ هه...
کاش چشم های تو میدید این بیقراریهایم را...
تو به راحتی دادی به دست باد این دل تنهای بی صاحبم را...ولی من ....خاک بر سر این دل بی غیرتم.
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ßáháréبہارھßáháré
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
امین
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
امین
لایک واسه شما و بهار
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
ßáháréبہارھßáháré
غنچه پژمرده ام،چگونه نگریم؟
رودم و با گریه دور میشوم از خویش
از همه آزرده ام،چگونه نگریم؟
مرد مگر گریه میکند؟چ بگویم
طفل زمین خورده ام،چگونه نگریم؟
تنگ پر از اشک و چشم های تماشا
ماهی دلمرده ام ،چگونه نگریم!
پرسشم از راز بی وفایی او بود
حال ک پی برده ام،چگونه نگریم؟
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟
امین
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟