یاد دارم در کودکی
بر تخته سیاهی نوشته شد
زیر باران باید شست
تن مٌرده ی خویش
تا زنده شوی !؟
...
اینک که در این راه
پالتوی غم بر دوش من نشسته است
تن من هیچ حتی
روح من هم مٌرده است
...
زیر بارانم لیک افسوس
او نیز از زنده شدن میترسد
من به تنهایی زیر باران
عادت کرده ام
بگذر که از چتر تو
بی حاصلگی نصیب من خواهد شد

...!!
"ئاسو تنها"

پسند